ستاره سادات عشق مامان و بابائي

عيد نوروز سال 1391 منزل دايي قشنگم : امروز قلبم درد گرفته بود ..... فكر كنم يك خورده تپل شدي جات تنگ شده  !...     خانوم گلم : شاديهايم هديه به تو ، اندك بودنش را خرده مگير ، اين تمام سهم من از روزگار است .   ...

  بفرماييد شام اين هم مدل جديد تعارف كردنه . آخه من هنوز نمي تونم راه برم مجبورم چهاردست و پا بيام پيش مهمانها و تعارف كنم . حالا اينها هم سفره را سر راه من پهن كردن من هم مجبورم از توي سفره رد بشم . خلاصه اگر چيزي تميز و سالم موند بفرماييد بخوريد اگر هم نمي خوريد از سر راه من جمع كنيد .     ...

      دختر نازم فداي اون آرامش و حياي تو بشم . اگر پايين نگاه كني يا بالا  را فرقي نمي كند : در انتهاي نگاهت كلبه ميسازم تا مبادا بگويي از دل برود هر آنكه از ديده برفت . و ......  در بتخانه خيالم از تو بتي ساختم كه هيچ ابراهيمي راضي به شكستن آن نيست . ...

اين هم عكس دانشمند كوچولوي مامانه كه يك حال اساسي به لپ تاپ باباش ميده و اون هم هيچ كاري نمي تونه بكنه . چون سوگلي مامانشه داره كار با كامپيوتر و ياد مي گيره . ...

  ستاره سادات خيلي دختر خوبي بود . فقط تنها ايرادي كه داشت مثل بابا محمودش خيلي بد غذا بود يعني بزرگترين عذابي كه ميشد به ستاره سادات بدي اين بود كه مجبورش بكني شير يا غذا بخوره كه در نهايت اين كار غير ممكن بود و ستاره پيروز ميشد و چيزي نمي خورد و ما مجبور بوديم كلي سي دي و آهنگ بزاريم و وسايل سرگرم كننده بياريم تا ستاره سادات يه چيزي بخوره . اين عكس ستاره سادات كه در حال سوپ خوردن و با اين وضع خوردنش از يه كاسه سوپ نهايتا" يه قاشق توي دهنش  ميره بقيه اين طرف و اون طرف ماليده ميشه .‌     ...

اينجوري كه مامان فرزانه روسريم و بسته يعني همه اون خرابكاريهايي كه انجام دادم بايد درست كنم . البته من كه كاري نكردم يه نمونه عكسي بود كه من تو سفره چهاردست و پا بودم .من كه گفتم تقصير من نبود سفره را جاي بدي پهن كرده بودند .حالا اشكالي نداره تا دير نشده شروع كنم به تميز كردن فقط بگيد از كجا .........     ...

دي سال 1390       ...

اينجا ستاره سادات رفته بوده تفريح به پارك جنگلي شيان و توي چادر نشسته بغل مامانش از جوجه خوردن باباش هم انگشت به دهن مونده . گلم : اتل متل گلابي دلم تنگه حسابي                                   يه روز به خرج خودت مي برمت كبابي!... ...

   عيد نوروز سال 1391 منزل پدر بزرگ و مادربزرگ پدري چادر نماز و روسري دست دوز عمه پدر ستاره است .  قشنگم آرامش آن است كه بداني در هر گام دست تو در دست خداست ، پس لحظه هايت آرام .     ...